داستان آبیدیک

low key


فارسی

1 عمومی:: کم‌سروصدا، بی‌سروصدا

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: باشدت‌ كم‌، (در مورد صدا) دارای‌ صدای‌ گرفته‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   adj. VERBS be, seem | keep sth We want to keep the whole affair as low-key as possible. ADV. extremely, very The wedding was a very low-key affair. | fairly, quite, rather, relatively We have a fairly low-key approach to discipline. | deliberately

Oxford Collocations Dictionary


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code